")
زندگینامه پنجمین اختر تابناک امامت و ولایت
پنجمین آفتابى كه بر افق امامت، جاودانه درخشید؛ زندگیش سراسر دانش و ارزش بود، از این رو او را باقرالعلوم نامیدند، چون همو شكافنده دشواریهاى دانش وگشاینده پیچیدگی هاى معرفت بود و ارزشهاى مهجور و نهان شده در سیاهى جهل و جور را، دوباره جان بخشید و آشكار نمود. او در عصر حاكمیت جور و تشتت اندیشه هاى دینى امت اسلام، تولد یافت تا پیام آور معرفت و احیاگر اسلام ناب محمدى(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد.
در این مقال نگارنده بر آن است که خوانندگان خود را به اختصار جرعه نوش زندگانی آن امام نماید.
ولادت امام محمد باقر(علیه السلام)
حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم، در شهر مدینه تولد یافت. براساس نظریه بیشتر مورخان و كتابهاى روایى، تولد آن گرامى در سال 57 هجرى بودهاست.[1] این نقل، با روایاتى كه نشان مى دهد امام باقر(علیه السلام) به هنگام شهادت جد خویش حسین بن على(علیه السلام) در سرزمین طف حضور داشته و سه سال از عمرش مى گذشته است هماهنگى دارد.[2] اما در مورد روز و ماه تولد آن حضرت بین مورخان اختلاف است. برخی او را متولد سوم صفر 57 هجرى[3] و بعضی پنجم صفر 57 هجرى[4] و عدهای جمعه اول رجب 57 هجرى[5] و برخی دیگر دوشنبه یا سه شنبه اول رجب 57 هجرى؛[6] دانسته اند. لکن بیشتر محققان نظریه نخست را پذیرفتهاند.
تبار والاى امام باقر (علیه السلام)
امام محمدباقر(علیه السلام) از جانب پدر و مادر، به شجره پاكیزه نبوت منتهى مى گردد. او نخستین مولودى است كه در خاندان علویان از التقاى دو بحر امامت (نسل حسن بن على و حسین بن على(علیهماالسلام)) تولدیافت.[7]پدرشان على بن الحسین، زین العابدین(علیه السلام) و مادرشان امعبدالله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى(علیه السلام) میباشد.[8]
مادر گرامى امام باقر(علیه السلام) در پاكى و صداقت، چنان نمونه بود كه او را صدیقه لقب داده اند.[9] آن حضرت مادر بزرگوار خویش را چنین توصیف كرده اند:
«روزى مادرم كنار دیوارى نشسته بود، ناگهان دیوار ریزش كرد و در معرض ویرانى قرارگرفت، مادرم دست بر سینه دیوار نهاد و گفت، به حق مصطفى(ص) سوگند، اجازه فرو ریختن ندارى. دیوار بر جاى ماند تا مادرم از آنجا دور شد. سپس دیوار فرو ریخت».[10]
نام، كنیه و القاب
نام آن حضرت محمد و كنیه اش ابوجعفر[11] و القابش باقر، شاکر، هادی و امین میباشد. مشهورترین لقب آنحضرت باقر به شمار مى آید که بیشتر منابع بدان تصریح نموده اند.[12] در بیان فلسفه تعیین این لقب براى وى، آمدهاست:
همسران امام محمدباقر(علیه السلام)
در منابع تاریخى، براى امام باقر(علیه السلام) دو همسر به نام امفروة دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر و ام حكیم دختر اسید بن مغیره ثقفى و دو «امولد»نام برده اند.[17]
فرزندان امام محمدباقر(علیه السلام)
امام باقر (علیه السلام) دارای هفت فرزند؛ به نامه ای جعفربن محمد الصادق(علیه السلام)، عبدالله، ابراهیم، عبیدالله، على، زینب و امسلمه یاد كرده اند. البته برخى از منابع، تنها شش فرزند براى امام باقر(علیه السلام) نام بردهاند و بر این باورند كه امام باقر فرزندى به نام عبیدالله نداشته است.[18] گروهى دیگر گفته اند: امام باقر(علیه السلام) دو دختر نداشته است، بلكه زینب و امسلمه در حقیقت دو نام براى یك دختر است.[19]
فعالیت علمی امام محمدباقر(علیه السلام)
ممنوعیت نقل حدیث از زمان خلیفه دوم و سپس گسترش احادیث جعلی موجب شده بود، مردم از مسیر هدایت دور شوند. «بیخبری مردم زمانی به اوج رسید که فتوحات اسلام آغاز شد. زمامداران و به پیروی از آنها مردم، به طوری مشغول کشورگشایی و امور ظاهری و مسائل مالی شدند که فعالیت علمی و تربیت دینی کنار گذاشته شد».[20]
در دوران امامت امام باقر(علیه السلام) و سپس امام صادق(علیه السلام)، حکومت بنیامیه روزهای پایانی زمامداری خود را سپری میکرد و آلعباس در تکاپوی غصب ردای خلافت بود. بنابراین، شکاف موجود میتوانست زمینه مناسبی برای رشد فرهنگی جامعه اسلامی باشد.
«با نگاهی کوتاه به مستندات فقهی و تفسیری شیعه، به خوبی میتوان دریافت که بخش زیادی از روایات فقهی، اخلاقی و تفسیری شیعه از امام باقر(علیه السلام) نقل شدهاست. وسائلالشیعه و کتب تفسیری مانند البرهان از بحرانی و صافی از فیض کاشانی، حاوی روایات زیادی در زمینه تبیین مسائل فقهی و توضیح آیات قرآن و شأن نزول آنها است که از آن حضرت روایت شدهاست. علاوه براینها، مقدار زیادی اخبار تاریخی درباره امیرالمؤمنین و جنگ صفین نیز از آن حضرت نقل شدهاست. همچنین، در زمینه اخلاقیات، جملات پر مغزی از امام باقر(علیه السلام) روایت شده؛ جملات قصاری که در نهایت زیبایی بر خاسته از روح معصوم و کمالات درونی امام است».[21]
از نمونههای برجسته فعالیت های امام باقر(علیه السلام) در زمینه گسترش اخلاق اسلامی در جامعه، میتوان به مبارزه او با افراد متعصب اشاره کرد. آن حضرت، زهد و پرهیزکاری را با بهره مندی از نعمتهای دنیوی مغایر نمیدانست.
امام باقر(علیه السلام) که رهبری دینی جامعه اسلامی را بر عهده داشت، در کنار ساماندهی به مسائل فرهنگی و اجتماعی زمان خود، شاگردان برجسته بسیاری را تربیت و راهی سرزمین های اسلامی کرد. افرادی مثل جابر بن یزید جعفی، محمد بن مسلم، ابانبنتغلب و ابو بصیر اسدی از درس آموختگان مکتب امام باقر(علیه السلام) بودند. همچنین کسانی مانند ابن مبارک، زهری، اوزاعی، ابوحنیفه، مالک، شافعی، زیاد بن منذر و بلاذری نیز در شمار راویان آن حضرت بودهاند.[22]
امام باقر(علیه السلام) با ایجاد حلقه های درس چهار هدف را دنبال می نمود:
مواضع واقدامات سیاسى امام
امام باقر (علیهالسلام) که بارزترین شخصیت اهلبیت و از نظر شیعیان امام پنجم بود، طبعا از نظر سیاسى بسیارى از مردم و مخالفان حکومت اموى به او روى آوردند و به همین جهت از سوى حکومت به شدت مراقبت مىشد. البته به سبب وضع خاصى که بعد از شهادت امام حسین(علیهالسلام) پدید آمد، امام باقر(علیهالسلام) بیشتر روش تقیه را پیش مى گرفت و بیشتر به تبیین مبانى نظرى خود در قالب درس مى پرداخت. از این رو همه فعالیتها و جزئیات زندگى آن حضرت در منابع تاریخى، ثبت نشده است، نمى توان اقدامات سیاسى چندانى از ایشان سراغ گرفت، با این حال چند خبر موجود نشان مىدهد که امام باقر(علیهالسلام) در مسایل سیاسى بر اساس ملاکها و مبانى خود موضعگیرى داشته و در برخورد با مسائل اجتماعى و سیاسى، به ارشاد پیروان و گاهى سران حکومت مىپرداخته است. به عنوان مثال در منابع آمده است که هشامبنعبدالملک در موسم حج در مسجدالحرام امام باقر(علیهالسلام) را دید که در حال طواف است و مردم بر گردش حلقه زده از او سؤال مى کنند. این توجه و علاقه مردم نظر او را جلب کرد، از اطرافیان نام وى را پرسید و چون گفتند که او محمد بن على است، شگفتزده، گفت: «همان که مردم عراق فریفته اویند» یا «امام مردم عراق!».[26] در روایتى دیگر آمده است که هشام (گویا بعد از همین موسم حج) امام باقر(علیهالسلام) را همراه با فرزندش حضرت صادق(علیهالسلام) به شام فراخواند. امام هنگام ورود به مجلس او بر همه اهل مجلس یک جا سلام کرد، برخلاف رسم متعارف، خلیفه اموى را امیرالمؤمنین نخواند و بدون کسب اجازه نشست. هشام خشمگینانه زبان به ملامت گشود که چرا شما مردم را به امامت خود فرا مى خوانید. حاضران در مجلس نیز بنابر قرار قبلى همین شیوه را به کار گرفتند. آنگاه امام صریحا از جایگاه اهلبیت پیامبر در دین و این که آنان عهده دار هدایت مردمند، سخن گفت، همچنین به گذرا بودن حکومت امویان اشاره کرد. هشام ابتدا او را به زندان افکند، ولى بعد، ناگزیر به آزاد کردن و برگرداندن آنان به مدینه شد.[27]
از این دو گزارش برمى آید که حرکت امام باقر(علیه السلام) در دعوت به سوى امامت اهلبیت و معرفى مقام و نقش آنان در دین و نیز نفى حقانیت خلافت اموى که هشام از آن به ایجاد اختلاف در میان امت تعبیر کرده است حرکتى گسترده و غیر قابل انکار بوده و لااقل در بخشى از سرزمین اسلامى تأثیر جدى گذاشته بوده است.
برخی از فضایل امام محمد باقر(علیه اسلام)
زندگى امام، آينه تمام نماى زندگى شرافتمندانه انسانهاى موحد و متعالى است. يكى از بارزترين ويژگيهاى امام جامعيت او است.
توجه به علم، او را از اخلاق و فضايل روحى غافل نمى سازد و روىآورى به معنويات و عبادت و بندگى، وى را از پرداختن به زندگى مادى و روابط اجتماعى و اصلاح جامعه باز نمى دارد.
محمد بن منكدر يكى از زهاد معروف عصر امام باقر (علیه السلام) است كه همانند طاووس يمانى و ابراهيمبنادهم و عدهاى ديگر، داراى گرايشهاى صوفيانه بوده است. نقل مىكند:
در يكى از روزهاى گرم تابستان، از مدينه به سمت يكى از نواحى آن، خارج شدم، ناگاه در آن هواى گرم، محمدبن على(علیه السلام) را ملاقات كردم كه با بدنى فربه و با كمك دو نفر از خدمتكارانش مشغول كار و رسيدگى به امور زندگى است. با خود گفتم: بزرگى از بزرگان قريش، در چنين ساعت گرم و طاقت فرسا و با چنين وضعيت جسمى، به فكر دنيا است! به خدا سوگند، بايد پيش رفته و او را موعظه كنم. به آن حضرت نزديك شدم و سلام كردم. او نفس زنان و عرق ريزان، سلامم را پاسخ گفت. فرصت را غنيمت شمرده، به او گفتم:
«خداوند، كارهايت را سامان دهد! چرا بزرگى چون شما در چنين شرايطى به فكر دنيا و طلب مال باشد! به راستى اگر مرگ در چنين حالتى به سراغ شما بيايد، چه خواهيد كرد»!؟
امام باقر (علیه السلام)، دست از دست خدمتكاران برگرفت و ايستاد و فرمود:
«به خدا سوگند، اگر در چنين حالتى مرگ به سراغم آيد، به حق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است. اين تلاش من خود اطاعت از خدا است، زيرا با همين كارها است كه خود را از تو و ديگر مردم بى نياز مى سازم (تا دست حاجت و تمنا به كسى دراز نكنم). من زمانى از خدا بيمناك هستم كه هنگام معصيت و نافرمانى خدا، مرگم فرا رسد»![28]
امام باقر (علیه السلام) با اين كه توجه به استغناى نفس و لزوم تلاش براى كسب معاش داشت و عملا در اين راستا گام مىنهاد، اما هرگز زندگى خود را وقف تأمين معاش نكرده بود، بلكه همت اصلى آن حضرت، حضور سازنده و مؤثر در جامعه بود. همان طور که اشاره شد امام باقر (علیه السلام) در روزگار خود، بزرگترين تأثير علمى و عملى را براى جامعه خويش داشت. براى تبيين نقش حياتى امام باقر (علیه السلام) در جامعه اسلامى، ياد همين نكته كافى است كه: جمع عالمان بر اين عقيده اتفاق دارند كه فقيهترين مردم در آغاز سلسله فقيهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) به شمار مىآيند.[29] و سخن حسن بن على الوشاء[30] كه از معاصران امام رضا (علیه السلام) مى باشد، خود گواهى روشن بر مدعاى ماست كه مى گويد: نهصد شيخ و بزرگ راوى حديث را در مسجد كوفه مشغول تدريس يافتم كه همگى از امام صادق (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) نقل حديث مىكردند.[31]
ج. مرجعيت و پاسخگويى به پرسشهاى مردم
ابوبصير مى گويد: امام باقر (علیه السلام) در مسجد الحرام نشسته بود و گروه زيادى از دوستدارانش برگرد او حلقه زده بودند. در اين هنگام طاووس يمانى به همراه گروهى به من نزديك شد و پرسيد: آن مردم در اطراف چه كسى حلقه زده اند؟
گفتم: محمدبن على بن الحسين باقرالعلوم (عليه السلام) است كه نشسته و مردم دور او گرد آمدهاند.
طاووس يمانى گفت: من نيز به او كار داشتم. آنگاه پيش رفت، سلام كرد و نشست و گفت: آيا اجازه مىدهيد مطالبى را از شما بپرسم؟ امام باقر (علیه السلام) فرمود: آرى بپرس![32] طاووس يمانى سؤالهايش را مطرح كرد و امام (علیه السلام) به او پاسخ بايسته را ارائه داد.
د. رسيدگى به محرومان
درباره امام باقر (علیه السلام) گفته اند: هرگز شنيده نشد كه نيازمندى نيازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفى، مواجه شده باشد.
امام باقر (علیه السلام) همواره توصيه مىكرد كه وقتى نيازمندان به شما رو مى آورند و يا شما مىخواهيد آنان را صدا بزنيد، بهترين نامها و عناوين را درباره آنان به كارگيريد[33] و با عناوين و اوصاف زشت و بى ارزش و با بى احترامى با ايشان برخورد نكنيد.
امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
«پدرم با اين كه از نظر امكانات مالى، نسبت به ساير خويشاوندان، در سطح پايينترى قرار داشت و مخارج زندگى وى، سنگينتر از بقيه بود، هر جمعه به نيازمندان انفاق مى كرد و مى فرمود: انفاق در روز جمعه، داراى ارجى فزونتر است، چنان كه روز جمعه، خود بر ساير روزها برترى دارد».[34]
ه. سخاوت و مروت نسبت به دوستان
عمروبن دينار و عبد الله بن عبيد مى گويند: ما هرگز به ملاقات امام باقر (علیه السلام) نرفتيم، مگر اينكه به وسيله هدايا و پوشاك و امكانات مالى، از ما استقبال و پذيرايى كرده، مىفرمود : اينها را از قبل براى شما تدارك ديده بودم. [35]
اسود بن كثير مىگويد: تهيدست شدم و دوستانم به من رسيدگى نكردند. نزد امام باقر(علیه السلام) رفتم و از نيازمندى خود و جفاى برادران شكوه كردم، آن حضرت فرمود:
«بد برادرى است آن برادرى كه به هنگام ثروت و توانمندى، حالت را بپرسد و تو را در نظر داشته باشد، ولى زمانى كه تهيدست و نيازمند شدى، از تو ببرد و به سراغت نيايد»! سپس امام به خدمتكارش دستور داد تا هفتصد درهم نزد من گذارد، و فرمود: اين مقدار را خرج كن و هر گاه تمام شد و نياز داشتى باز مرا از حال خود با خبر ساز».[36]
و. شكيبايى و بردبارى در روابط اجتماعى
شرط اصلى حضور سازنده و مفيد در جامعه، برخوردارى فرد از صبر و شكيبايى است. اين ويژگى به عاليترين شكل آن در زندگى امام باقر (علیه السلام) مشهود است.
براى نماياندن اين ويژگى ارزشمند در زندگى آن حضرت نقل اين حديث كافى است كه: مردى غير مسلمان (نصرانى) در يكى از روزها با امام باقر (علیه السلام) روبهرو شد.آن مرد به دليلى نامشخص نسبت به آن حضرت، كينه داشت، ازاينرو دهان به بدگويى گشود و با تغيير اندكى در اسم امام باقر (علیه السلام) گفت: تو بقر (گاو) هستى! امام بدون اينكه خشمناك شود و عكسالعمل شديدى نشان دهد، با آرامش خاصى فرمود: من باقرم.
مرد نصرانى كه از سخن قبل به مقصود نرسيده بود و احساس مىكرد نتوانسته است امام را به خشم وادارد، گفت: تو فرزند زنى آشپز هستى! امام فرمود: اين حرفه او بوده است (و ننگ و عارى براى او نخواهد بود) مرد نصرانى، پا فراتر نهاد و با گستاخى هر چه تمامتر گفت: تو فرزند زنى سياه چرده و زنگى و... هستى!
امام (علیه السلام) فرمود:
«اگر تو راست مىگويى و مادرم آنگونه كه تو توصيف مىكنى بوده است، پس از خداوند مىخواهم او را بيامرزد و اگر ادعاهاى تو دروغ و بىاساس است، از خداوند مىخواهم كه تو را بيامرزد»!
در اين لحظه، مرد نصرانى كه شاهد حلم و بردبارى اعجاب انگيز امام باقر(علیه السلام) بود و مشاهده كرد كه اين شخصيت اصيل و پر نفوذ، عليرغم پايگاه عظيم اجتماعى و علمى خود كه صدها شاگرد از درس او بهره مىگيرند و در ميان قريش و بنىهاشم از ارج و منزلت و حمايت برخوردار است، به جاى عكس العمل منفى و مقابله به مثل در برابر بد زبانيهاى او، چون كوه صبر و شكيبايى، آرام و مطمئن ايستاده و با او سخن مىگويد، ناگهان در دادگاه وجدان خويش، خود را محكوم و شكست خورده يافت و بى تأمل از گفتههاى خود معذرت خواهى كرد و اسلام آورد.[37]
ز. صميميت و محبت با دوستان
يكى از دوستان امام باقر (علیه السلام) به نام ابىعبيده مىگويد: «در سفر، رفيق و همراه، امام باقر(علیه السلام) بودم. در طول سفر هميشه نخست من سوار بر مركب مىشدم و سپس آن حضرت بر مركب خويش سوار مىشد. (و اين نهايت احترام و رعايت حرمت بود). زمانى كه بر مركب مىنشستيم و در كنار يكديگر قرار مىگرفتيم، آنچنان با من گرم مىگرفت و از حالم جويا مى شد كه گويى لحظاتى قبل در كنار هم نبودهايم و دوستى را پس از روزگار دورى جسته است. به آن حضرت عرض كردم: «اى فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفيقان به گونه اى رفتار مىكنيد كه از ديگران سراغ ندارم، به راستى اگر ديگران دست كم در اولين برخورد و مواجهه، چنين برخورد خوشى با دوستانشان داشته باشند، ارزنده و قابل تقدير خواهد بود».
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«آيا نمىدانى كه مصافحه (نهادن دست محبت در دست دوستان و مؤمنان) چه ارزشى دارد؟ مؤمنان هر گاه با يكديگر مصافحه كنند و دست دوستى بفشارند، گناهانشان همانند برگهاى درخت فرو مىريزد و در منظر لطف خدايند تا از يكديگر جدا شوند».
ح. محبت و عاطفه نسبت به خانواده
محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضاى خانواده در اوج رعايت ارزشهاى دينى و الهى، چيزى است كه تنها در مكتب اهلبيت(علیهم السلام) به صحيحترين شكل آن ديده مىشود. كسانى كه از مكتب اهلبيت(علیهم السلام) دور ماندهاند، چه آنان كه اصولا پايبند به دين نيستند و چه آنان كه دين را از طريق غير اهلبيت(علیهم السلام) دريافت كرده اند، در ايجاد تعادل ميان عواطف و ارزشها گرفتار افراط و تفريط شدهاند.
گروهى نزد امام باقر (علیه السلام) شرفياب شدند و به خانه آن حضرت وارد گشتند. اتفاقا يكى از فرزندان خردسال امام باقر(علیه السلام) مريض بود و آنان آثار غم و اندوه فراوانى را در آن حضرت مشاهده كردند. امام باقر(علیه السلام) از مريضى فرزند به گونهاى نگران و ناراحت بود كه آرامش نداشت. آن گروه با مشاهده اين وضع با خود گفتند: كه اگر اين كودك طورى بشود (بميرد) ممكن است امام باقر(علیه السلام) چنان ناراحت و غمگين شود و از خود عكس العمل هايى نشان دهد كه ما از ايشان انتظار نداشته باشيم. در همين انديشه بودند كه ناگهان صداى شيون شنيده شد و دانستند كه كودك جان سپرده و اطرافيان بر او مىگريند، اما همچنان از وضع امام باقر(علیه السلام) بيخبر بودند كه ايشان با صورتى گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه قبلا از آن حضرت مشاهده كرده بودند. ميهمانان گفتند: وقتى كه ما وارد شديم و حال مضطرب شما را ديديم، ما نيز نگران وضع و حال شما شديم! امام (علیه السلام) فرمود:
«ما دوست داريم كه عزيزانمان سالم و بى رنج و درد باشند، ولى زمانى كه امر الهى سر رسيد و تقدير خداوندى محقق شد، خواست خداوند را مى پذيريم و در برابر مشيت او تسليم و راضى هستيم».[38]
ط. احترام به حقوق اجتماعى مؤمنان
زراره گويد: امام باقر (علیه السلام) براى تشييع جنازه مردى از قريش، حضور يافت و من هم با ايشان بودم. در ميان جمعيت تشييع كننده عطاء نيز حضور داشت. در اين ميان، زنى از مصيبت ديدگان فرياد و ناله بر آورد. عطاء به زن مصيبت زده گفت: يا ساكت مىشوى، يا من بازخواهم گشت! و در اين تشييع، شركت نخواهم جست. اما، آن زن ساكت نشد و به زارى و افغان ادامه داد و عطاء هم بازگشت و تشييع را ناتمام گذاشت.
من براى امام باقر (علیه السلام) قضيه عطاء را باز گفتم (و در انتظار عكس العمل امام بودم). امام فرمود:
«به راه ادامه دهيم و جنازه را همچنان تشييع كنيم، زيرا اگر بنا باشد كه به خاطر مشاهده يك عمل اشتباه و سر و صداى بيجاى يك زن، حقى را كنار بگذاريم (و به وظيفه اجتماعى خود نسبت به مؤمنى عمل نكنيم) حق مسلمانى را ناديده گرفتهايم».
زراره گويد: پس از تشييع، جنازه را بر زمين نهادند و بر آن نماز خوانديم و مراسم تدفين ادامه يافت.در اين ميان، صاحب عزا پيش آمد، از امام باقر (علیه السلام) سپاسگزارى كرد و به ايشان عرض كرد: شما توان راه رفتن زياد را نداريد، به همين اندازه كه لطف كرده و در تشييع جنازه شركت كرده ايد، متشكريم و اكنون بازگرديد!
زراره مى گويد: من به امام گفتم: اكنون كه صاحب عزا به شما رخصت بازگشت داده، بهتر است بازگرديد، زيرا من سؤالى دارم كه مى خواهم از محضرتان استفاده كنم. امام فرمود:
«به كار خود ادامه بده، ما با اجازه صاحب عزا نيامده ايم تا با اجازه او بازگرديم. تشييع جنازه يك مؤمن، فضل و پاداشى دارد كه ما به خاطر آن آمدهايم. به هر مقدار كه انسان به تشييع ادامه دهد و به مؤمن حرمت نهد، از خداوند پاداش مىگيرد».[39]
ی. اهتمام به حقوق مالى مردم
ابوثمامه گويد: حضور امام باقر (علیه السلام) رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم! من مردى هستم كه مىخواهم در مكه اقامت گزينم، ولى يكى از پيروان مذهب مرجئه[40] از من طلبكار است و من به او مديون مىباشم. نظر شما چيست؟ (آيا بهتر است كه به وطنم بازگردم و بدهكاريم را به آن مرد بپردازم، يا با توجه به اين كه مذهب آن مرد مذهب باطلى است، مى توانم پرداخت بدهى خود را به تأخير انداخته، همچنان در مكه بمانم)؟
امام فرمود:
«به سوى طلبكار باز گرد و قرضت را ادا كن و مصمم باش به گونه اى زندگى كنى كه هنگام مرگ و ملاقات خداوند، طلبى از ناحيه ديگر بر عهد تو نباشد، زيرا مؤمن هرگز خيانت نمى كند».[41]
ک. رعايت جمال و زى شرافتمندانه
ائمه (علیه السلام) به تناسب شرايط زمانى و مسؤوليت هاى اجتماعى خود، زندگى مى كرده اند. در حالات على (علیه السلام) ديده شده است كه آن حضرت در دوران حكومت و فرمانروايى خويش، كفش هايش را خود وصله مىزد و از سادهترين و كم بهاترين جامه ها استفاده مىكرد، ولى آن حضرت شيوه زندگى خود را براى همگان تجويز نمى نمود و مى فرمود: «من چون حاكم جامعه هستم، وظيفه خاصى دارم و بايد در حد پايينترين طبقات جامعه زندگى كنم تا آنان با مشاهده وضع من، در خوداحساس آرامش و رضايت كنند».
اما ساير امامان، از آنجا كه مسؤوليت حكومت را بر عهده نداشتهاند و در شرايط اجتماعى ويژهاى زندگى مىكرده اند، كه چه بسا استفاده از لباسهاى كم بها و وصلهدار موجب تضعيف موقعيت اجتماعى آنان و توهين به شيعه مى شد، و بازتاب منفى داشته است، بر اساس وظيفه، آداب صحيح اجتماعى را رعايت كرده، به جمال و زى شرافتمندانه در جامعه اهتمام مى ورزيده اند .
امام باقر(علیه السلام) حتى در مورد چگونگى اصلاح محاسن خويش به مرد پيرايشگر رهنمود مى دهد.[42] و در انتخاب لباس براى خويش، عزت و شرافت و زى شايسته را در نظر دارد! چنان كه گاه لباس فاخر و تهيه شده از خز مىپوشد.[43] براى لباس رنگهاى جذاب و پر نشاط انتخاب مى كند.[44]
شهادت امام باقر(علیه السلام)
حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين ( ع ) زندگى كرد و در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت، نشر و تبليغ فرهنگ اسلامى، تعليم شاگردان، رهبرى اصحاب و مردم، اجرا كردن سنت هاى جد بزرگوارش در ميان خلق، متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحيح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم، كه تنها خليفه راستين خدا و رسول (ص) در زمين است، پرداخت و لحظهاى از اين وظيفه غفلت نفرمود.
امام باقر (علیه السلام) پس از عمرى تلاش در ميدان بندگى خدا و احياى دين و ترويج علم و خدمات اجتماعى به جامعه اسلامى، در روز هفتم ماه ذیالحجه سال 114 به شهادت رسید[45] و پيكر مقدسش را در قبرستان بقيع ـ كنارپدر بزرگوارش ـ به خاك سپردند.
البته در سال شهادت آن حضرت آراى ديگرى نيز وجود دارد. دستهاى از مورخان سال 117[46] و بعضى سال [47]118 و گروه اندکى سالهاى 116[48] و 113[49] و 115[50] و 111[51] را ياد کردهاند، اما بيشترين منابع تاريخى سال 114[52] را متذکر شدهاند.
[1]. دلائل الامامة، ص194؛ اصول كافى، ج2، ص372؛ ارشادمفید، ج2، ص56؛ مصباح المتهجد، ص557؛ اعلام الورى، ص259؛ مناقب ابنشهر آشوب، ج4، ص210؛ روضةالواعظین، ج1، ص207؛ كفایةالطالب، ص455؛ وفیات الاعیان، ج4، ص174.
[2]. سبائكالذهب، ص74؛ عیونالمعجزات، ص75؛ اخبارالدول و آثار الاول، ص11.
[3]. كشفالغمة، ج2، ص318؛ الفصول المهمة، ص211؛ مصباح كفعمى ص522؛ نورالابصار شبلنجى،ص142.
[4]. تذكرةالائمة،لاهیجى، 125.
[5]. دلائلالامامة، ص94؛ مصباحالمتهجد، ص557؛ اعلامالورى، ص259.
[6]. اعیانالشیعة،ج1، ص650.
[7].مناقب ابنشهرآشوب، ج4، ص208؛ عمدةالطالب، 138 ـ 139؛ نورالابصار، مازندرانى ،ص51.
[8]. برخى منابع، امعبدالله، فاطمه را فرزند حسن مثنى (حسنبنحسن) دانستهاند مانند: تذكرةالخواص، ص302؛ وفیاتالاعیان، ج4، ص174؛ اما بیشتر منابع وى را فرزند بىواسطه امام حسن مجتبى(ع) به شمار آوردهاند مانند: تاریخ یعقوبى، ج2، ص320؛ فرقالشیعة، نوبختى، ص61؛ دلایلالامامة، ص95؛ اصول كافى،ج2، ص372؛ اثباتالوصیة، ص150؛ اعلامالورى، ص259؛ تذكرةالخواص، ص302؛ البدایة و النهایة، ج9، ص309؛ اخبارالدول و آثارالاول، ص111.
[9]. دلائلالامامة، ص95.
[10]. عیونالمعجزات، ص75؛ اثباتالهداة، ج5، ص270؛ بحارالانوار، ج46، ص217؛ نورالابصارمازندرانى، ص44؛ الانوارالبهیة، ص115.
[11]. مثیرالاحزان جواهرى، ص237؛ تاریخ ابنخلكان، ج2، ص23؛ تاجالموالید طبرسى، ص39؛ المعارف، ص215؛ سیراعلام النبلاء، ج4، ص401.
[12]. سبائكالذهب، ص74؛ عیونالاخبار ابنقتیبه، ج1، ص312؛ ارشاد مفید، ج2، ص156؛ تذكرةالخواص، ص302؛ مرآةالجنان، ج1، ص248؛ تاریخ ابنوردى، ج1، ص248؛ روضالریاحین، ص67؛ الصواعق المحرقة، ص210؛ شذراتالذهب، ج1، ص149.
[13].تاریخ یعقوبى، ج2، ص302؛ سیراعلام النبلاء، ج4، ص402؛ الفصولالمهمة، ص211؛ شذراتالذهب، ج1، ص149.
[14]. تاجالموالید، ص39؛ كشفالغمة، ج2، ص318؛ تذكرةالخواص، ص302؛ اعیانالشیعة، ج1، ص650.
[15].تذكرةالخواص، ص302؛ اعیانالشیعة، ج1، ص650.
[16]. البدایة و النهایة، ج9، ص309.
[17]. امولد به كنیزى گفته مىشود كه از مولاى خود صاحب فرزند شده باشد.
[18]. طبقات ابنسعد، ج5، ص236؛ تذكرةالخواص، ص306.
[19].اعلامالورى، ص265؛ كشفالغمة، ج2، ص322؛ الفصولالمهمة، ص221؛ بحارالانوار، ج46، ص365.
[20]. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، انتشارات انصاریان، با همکاری دفتر تحقیقات و تدوین متون درسی وابسته به مرکزجهانی علوم اسلامی،ص 294.
[21]. همان،ص 302.
[22]. محمدتقی مدرسی، زندگی و سیمای امام محمدباقر(ع)، ترجمه: محمدصادق شریعت،ص 32.
[23]. ارشاد مفید، ج2، ص163.
[24]. اصول کافی، ج2، ص415-416.
[25]. کشى، ص223-228.
[26]. اصول کافی، ج 8، ص120؛ ذهبى، ج 4، ص405؛ ارشاد مفید، ج 2، ص163-164.
[27]. اصول کافی، ج 1، ص471.
[28]. ارشاد مفيد، ج2، ص159؛ مناقب، ج4، ص201؛ كشف الغمة، ج2، ص330؛ الفصول المهمة، ص213؛ بحارالانوار، ج46، ص287.
[29]. المناقب، ج2، ص295؛ ائمتنا، ج1، ص351.
[30]. حسنبنعلى الوشا از شخصيتهاى برجسته اماميه و از اصحاب امام رضا (ع) مىباشد كه نجاشى درباره او گفته است «كان من وجوه هذه الطائفة» و «كان عينا من عيون هذه الطائفة». اعيانالشيعة، ج5، ص195.
[31]. اعيان الشيعة، ج5، ص194.
[32]. بحارالانوار، ج46، 355.
[33]. احقاقالحق، ج12، ص189.
[34]. بحارالانوار، ج46، ص295؛ الانوارالبهية، ص122؛ اعيانالشيعة، ج1، ص653.
[35]. بحارالانوار، ج46، ص287؛ كشفالغمة، ج2، ص334.
[36]. ارشاد مفید، ج2، ص146؛ روضةالواعظين، ج1، ص204.
[37]. مناقب، ابنشهر آشوب، ج4، ص207؛ بحارالانوار ج46، ص289.
[38]. عيونالأخبار، ابنقتيبه، ج3، ص66؛ بحارالانوار، ج11، 86.
[39]. بحارالانوار، ج46، ص301.
[40]. مذهب مرجئه از جمله مذاهب ساختگى و انحرافى است كه معتقدان به آن چنان پايبند عمل نيستند و به ادعاى ايمان، دلخوش مىدارند و در روايات معصومين مورد لعن و نفرين قرار گرفتهاند. ر ك: الفرق بين الفرق، مترجم 145.
[41]. عللالشرايع، ص528؛ بحارالانوار ج103، ص142.
[42]. بحارالانوار، ج46، ص299.
[43]. طبقات ابنسعد، ج5، ص321؛ سير اعلامالنبلاء، ج4، ص407.
[44]. بحارالانوار، ج46، ص292.
[45]. فرق الشيعة، ص61؛ اعلام الورى؛ به جاى ماه ذیالحجة، ماه ربيع الاول را ياد کرده است؛ ص 259.
[46]. تاريخ يعقوبى، ج2، ص320؛ تذکرةالخواص، ص306؛ الفصول المهمة، ص220؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص11؛ اسعاف الراغبين، ص195؛ نور الابصار، مازندرانى، ص66.
[47]. کشف الغمة، ج2، ص322؛ وفيات الاعيان، ج4، ص174؛ تاريخ ابىالفداء، ج1، ص248؛ تتمة المختصر، ج1، ص248؛ اعيانالشيعة، ج1، ص650.
[48]. المختصر فى اخبار البشر، ج1، ص203؛ تتمةالمختصر، ج1، ص248.
[49]. مرآةالجنان، ج1، ص247 .
[50]. کامل ابناثير، ج5، ص180.
[51]. مآثر الانافة فى معالم الخلافة، ج1، ص152.
[52]. طبقات الکبير، ج5، ص238؛ اصول کافى، ج2، ص372؛ تاريخ قم، ص197؛ ارشاد مفيد، ج2، ص156؛ دلائلالامامة، ص94؛ تاجالمواليد، ص118؛ مناقب، ج4، ص210؛ سير اعلام النبلاء، ج4، ص409؛ الانوارالبهية، ص126؛ تاريخ ابنخلدون، ج2، ص23؛ عمدةالطالب، ص137؛ شذراتالذهب، ج1، ص149.